بیا و در میانه باش.
غم مرا کرانه باش
میان بی نشانه‌ها
بیا تو یک نشانه باش
نیاز ناز غنچه‌ها!
بهار را بهانه باش
برای یاس زرد باغ
امید را جوانه باش
سیاهی از سرم گذشت.
بیا چراغ خانه باش
بیا برای هر چه دل
تو دلبری یگانه باش
در احتیاج من به تو
سرآمد زمانه باش.
تمام واژه‌های عشق!
نهایت ترانه باش
صدای آخرین پری!
سرود عاشقانه باش
کبوتر دل مرا
همیشه آشیانه باش.


شکوه شب
با شعر تو آغاز می‌شود:
به خیمه‌ی خیال خویش می‌خزم
و با خواب تو.
 هماغوش می شوم.
عاشقانه
گلبرگ های تو را می‌شمرم
عاشقانه
سپیدی پرهای تو را می‌نوشم
و عاشقانه
تمام پولک‌های تو را می‌بوسم.
*
تو در تنور سرد سکوتم
یک بغل ترانه می‌ریزی
و واژه‌واژه
آه برشته
برمی چینی.
سپس
می‌نشینی و
خاموش و بی‌قرار
آهنگ قلب مرا می‌نوازی؛
تا مرز لحظه‌های غریب.
*
همیشه
در سپیدترین لحظه.
تو برمی‌گردی
و به آبی ترین خیال.
وحشی‌ترین-
و غریب‌ترین
رؤیای مرا
رام می‌کنی.
*
عاشقانه
رو به قلب تو می‌میرم
و بارانی از
پر و
پولک و
گلبرگ.
غبار آغوش مرا می‌شوید.


عاشق‌ترین وجود
   سرگشته و گم
در کهکشان عشق
                         زیر صخره‌های اتم.
*
شگفت پرسه‌ای است
در
   توبه‌توی
                بی‌حصارِ
                              ذره‌ها.!
هر سو نشان عشق
آنجا:
         مادیان مست و رها؛
پر شور و بی‌مهار:
                         الکترون
اینجا:
نریان بسته به جا
آرام و برقرار
     آماده و
                گرم
   : پروتون
و سایه‌ی سردِ ظلمت‌زده:
                                    نوترون.
*
لرزه‌ها
    نبض ثابت سنگ
 و خون خشک بی‌گلبول.
زمین
    اجتماع عشق ذره‌هاست
  مولکول
           در
               مولکول.


تو در نگاه منی؛ با خیال گل سرخ
همیشه دیده‌امت در جمال گل سرخ.
تو روح سبز زمان در گلستان دلی
امید باغچه‌ای؛ ای نهال گل سرخ!
نقاب سبز خزان باغ را مضحکه کرد
در این بهار تویی احتمال گل سرخ
شقایقی است لبت؛ شعله‌ای منجمد است
ببین چه می‌کند این اشتعال گل سرخ!
برای مدح لبت غنچه‌ها می‌شکفند
تویی مسبب این انفعالِ گل سرخ
همیشه تازه بمان ارغوان‌زاده‌ی من!
سبدسبد به جمال تو فال گل سرخ
شبیه هق‌هق پروانه‌ها به خلسه‌ی عشق
چرا کسی نسرود از ملال گل سرخ؟
چه دلنشین شده بر شاعران در شب شعر
کباب بلبل دل با زغال گل سرخ.!


کوه دلتنگی رو دیدم
سر راهم اتفاقی
کوه پیری که رو سینه‌ش
یه کتیبه مونده باقی
*
دوس دارم یه مرد سنگی
توی اون کتیبه باشم
تا از این منِ دروغی
من در به در جدا شم
مردی که توی کتیبه‌س
به یه صخره تکیه داره
زیر شلاق زمونه
خم به ابرو نمیاره
آخه پشتی که به کوهه
زیر دنیا خم نمی‌شه
زیر بال کرکسا هم
از غرورش کم نمی‌شه.
مرد سنگی؛ مرد خاموش
آخرین آدم دنیاس
عکسِ برگردونِ تاریخ
نقش دیروزیِ فرداس
مرد سنگی که نباشم
بی نشونم؛ و عورم
بی‌ردای ارغوانی
نه رشیدم؛ نه غیورم.
دوس دارم همیشه شرقی
آدم کتیبه باشم
نمی‌خوام تا زنده هستم
با خودم غریبه باشم
شاید از قاب قدیمی
یه«خود»تازه بگیرم
نمی‌خوام توُ شرق زخمی
بی‌شناسنامه بمیرم.


❂ چشم تو قبله‌ی تمام آینه‌هاست.
                        
 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  
پروانه‌هایی که به شب می‌رسند
     از پیله‌ی چشم تو پرواز می‌کنند.
                         
 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com
تو را میان دشت دیده‌اند
      لاله‌های سربه‌زیر.

                          تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com                   
 


در این فکرم
که سلول‌های تنم
   چگونه از برابر چشمان تو می‌گذرند
وقتی که انعکاس جهان
                      به انحنای لبخند تو می‌ریزد.

زیبا!
    چگونه ثانیه‌های محدب
 رسوب سنگی شب را
   از رشته‌های آینه
                        بی‌رنگ و بی‌غبار
عبور می‌دهند؟!


(ش) شعر؛ این یاقوت سرخ مشتعل (ع) عنصری یکتاست؛ در دریای دل. (ر) رنگ ها برمی کشد، از. آفتاب (م) مثل یک آیینه در آوند آب (ث) ثروت دل چیست جز گرمای عشق؟! (ل) لعل شعر است آب آتش‌زای عشق! (ی) یک جهان نور است در هر دیده شعر (ک) کوکب‌آسا بر جهان تابیده شعر. (ن) نغمه نغمه- جذب جانت می شود (و) واژه واژه- بر زبانت می رود (ر) روشنی می بخشدت در شام غم (خ) خانه‌ات را می کند بیت النعم (ی) یک زمان اندیشه کن در کار شعر (ر) رو مگردان دیگر از اسرار شعر (ه) هر که در دل
بیا و در میانه باش. غم مرا کرانه باش میان بی نشانه‌ها بیا تو یک نشانه باش نیاز ناز غنچه‌ها! بهار را بهانه باش برای یاس زرد باغ امید را جوانه باش سیاهی از سرم گذشت. بیا چراغ خانه باش بیا برای هر چه دل تو دلبری یگانه باش در احتیاج من به تو سرآمد زمانه باش. تمام واژه‌های عشق! نهایت ترانه باش صدای آخرین پری! سرود عاشقانه باش کبوتر دل مرا همیشه آشیانه باش.
شکوه شب با شعر تو آغاز می‌شود: به خیمه‌ی خیال خویش می‌خزم و با خواب تو. هماغوش می شوم. عاشقانه گلبرگ های تو را می‌شمرم عاشقانه سپیدی پرهای تو را می‌نوشم و عاشقانه تمام پولک‌های تو را می‌بوسم. * تو در تنور سرد سکوتم یک بغل ترانه می‌ریزی و واژه‌واژه آه برشته برمی چینی. سپس می‌نشینی و خاموش و بی‌قرار آهنگ قلب مرا می‌نوازی؛ تا مرز لحظه‌های غریب. * همیشه در سپیدترین لحظه. تو برمی‌گردی و به آبی ترین خیال.
عاشق‌ترین وجود سرگشته و گم در کهکشان عشق زیر صخره‌های اتم. * شگفت پرسه‌ای است در توبه‌توی بی‌حصارِ ذره‌ها.! هر سو نشان عشق آنجا: مادیان مست و رها؛ پر شور و بی‌مهار: الکترون اینجا: نریان بسته به جا آرام و برقرار آماده و گرم : پروتون و سایه‌ی سردِ ظلمت‌زده: نوترون. * لرزه‌ها نبض ثابت سنگ و خون خشک بی‌گلبول. زمین اجتماع عشق ذره‌هاست مولکول در مولکول.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ilioili افرا رام سایت جالب بهترین و جدیدترین مطالب پزشکی کتابخانه عمومی امام حسن مجتبی (ع) زرنه بی پرده